سلام جان جان مامانی بالاخره امروز هم تموم شد...امروز سیزدهمین روز از این بهار زیبا بود،بهاری که با وجود حضور تو از همیشه بهاری تر بود. سیزده به در امسال با سال های پیش یکم فرق داشت،به خاطر حال شما نازگلم تصمیم بر این شد که بعد از خوردن ناهار بریم بیرون و یه حال و هوایی عوض کنیم. به پیشنهاد دایی جون قرار شد بریم انزلی تا در کنار خونواده زندایی باشیم. موقع رفتن شما خیلی سر حال و شنگول بودی و شکر خدا اصلا اذیت نشدی.موقعی هم که رسیدیم برای اولین بار گذاشتیمت تو کالسکه ، با لبخند هایی که میزدی معلوم بود خوشت اومده. با اینکه کنار دریا بودیم و خبری از خورشید هم نبود ولی هوا عالی بود.اولش خیلی ارو...